خانه عناوین مطالب تماس با من

انتهای قصه

انتهای قصه

پیوندها

  • http://1aghed.blogfa.com/
  • عشق زیر باران
  • دنیای زبان

دسته‌ها

  • HandBall 5
  • Momy Love 2
  • mine 44
  • My Every Thing 10
  • Rather than Mine 17

ابر برجسب

اولین تجربه the return of the king to midle گذشت

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • من و فوق لیسانس
  • بلاگفا گور به گور شد-
  • On my way home
  • منتظرم
  • من برگشتم
  • مکاشفات سفر
  • to those who should think again
  • granditaz2
  • Granditas1
  • زمان ضایع
  • اسیمه سر
  • برای روح الله داداشی
  • خاک بر سرهای مدرن
  • ...تدریجی یک.....
  • سر نوشته۱

بایگانی

  • تیر 1393 1
  • اردیبهشت 1393 1
  • آبان 1392 1
  • تیر 1392 1
  • خرداد 1392 1
  • اردیبهشت 1391 1
  • بهمن 1390 1
  • دی 1390 1
  • آذر 1390 1
  • شهریور 1390 1
  • مرداد 1390 2
  • تیر 1390 4
  • خرداد 1390 9
  • اردیبهشت 1390 7
  • فروردین 1390 2
  • اسفند 1389 1
  • بهمن 1389 8
  • دی 1389 11
  • آذر 1389 2
  • آبان 1389 3
  • مهر 1389 2
  • شهریور 1389 3
  • مرداد 1389 2
  • تیر 1389 4
  • خرداد 1389 13
  • اردیبهشت 1389 10
  • فروردین 1389 3
  • اسفند 1388 2
  • بهمن 1388 3
  • دی 1388 3
  • آذر 1388 2
  • مهر 1388 2
  • شهریور 1388 2
  • مرداد 1388 6

آمار : 30692 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • من و فوق لیسانس شنبه 7 تیر‌ماه سال 1393 00:40
    از روزی که نامه گرفتم برای اینکه دو تا از کلاسای دانشکده رو بهم بدن، یا از قبل ترش که دو تا طاقه پارچه خریدم برای نصب روی دیوارا، یا از جمع کردن نزدیک به 40 نفر آدم دو ر هم برای شرکت توی کار.. از اون روزی ک رفتم بالای نردبونو پارچه ها رو وصل کردم تا روزی که دکتر شخصا اومد کمکم کرد و برام ترمیمشون کرد... از موکت خریدنا...
  • بلاگفا گور به گور شد- یکشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1393 00:08
    از زمان بچگی یادگارهای زیادی با ادم میمونه مثل تعصب افکار تکرار شونده بایدها و نبایدها که جا میفتن بعد همینطور که زندگی جلو میره میفهمی مثه تار عنکبوتیه که دست و پات الوده شده..نمیذره قدم از قدم برداری. گاهی پر رنگ میشن..گاهی هم یادت میره ی همچین مشکلی هم داری! تازگیا فهمیدم تو این مورد با دکتر اشتراک دارم. هر چند دو...
  • On my way home جمعه 10 آبان‌ماه سال 1392 23:08
    ی کم که نه،،خیلی سخته ..ک بخوام همه ی خونه زندگی رو از تو ی دو تا وبلاگ دیگه جمع کنم.. اسم اینجا رو عوض کنم.. در اون وبلاگ رو ببندم... بیام اینجا رو گرمش کنم. اینجا دیگه اسمش عوض میشه.. دیگه خسته ی دنیا میره قاطیه ادرسای ازاد.. و الکساندرا اینجا مینویسه. توی قسمت عوض کردن ادرس ک میرم اخطار میده که اگه عوض بشه رتبش...
  • منتظرم چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 23:42
    با خبرای خوب بر می گردم انشاالله
  • من برگشتم شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 21:47
    وای خدایا ممنونم از مدیران عزیز بلاگ اسکای که دوباره کلید خونه ی قدیمیمو بهم دادن تا بتونم پا بذارم توش..فیروزه دوباره برگشت.. بعد ازاینکه نتونستم به رمز وبلاگم دسترسی پیدا کنم رفتم بلاگفا..ولی..هیچ جا بلاگ اسکای نمیشه.. میرم وسایلمو جمع میکنم و پستامو منتقل میکنم به همین جا.. امروز ی دختر بیست و چهار ساله ام که...
  • مکاشفات سفر سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 23:55
    ادم سفر که میره به شناخت 2 دسته میرسه: دسته اول خودشه و ذاتش و دسته دوم کسی که باهاش مسافرت میره. میفهمه که اگه از کسی اول کار بدش بیاد و تو ذهنش جای مثبتی نداشته باشه ولی بعدا بفهمه که اشتباه میکرده بهتر از اینه که معکوسش اتفاق بیفته. نمیدونم چه الزامیه که با همه با احترام برخورد میکنم:|
  • to those who should think again یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 11:40
    باید همیشه یک دستمال نخی همراهت باشه که کثافت روزهای گذشته ی زندگی رو باش پاک کرد.گاهی دستمالی پیدا نمیکنی و باید در نهایت فروتنی خودت دستمال بشی...یه دستمال نخی!!
  • granditaz2 سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 19:53
    suddenly it jumps to the mind unrecognizable no feeling no understanding its too far for the little mind thats how it goes every time
  • Granditas1 یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 00:09
    Far m0re than n0thingness I found u right away and gone May these be all together Creation will never end
  • زمان ضایع یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 13:29
    مرگ رویای پروانه وار لب های بسته است اغوشش راهیست به سوی جاودانه شدن تا ب بیاور .... من هنوز به ماندنم افتخار میکنم هنوز هم همان گونه مثل قبل میخندم زمان هم نتوانست لبخندهای مرا ویران کند .. میبینی معجزه ی عشق را
  • اسیمه سر چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 16:48
    عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست....
  • برای روح الله داداشی پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 17:34
    این شعرو خودم گفتم!!!!(من شاعر نیستم) تقدیم به روح بزرگ پهلوان خاک سرزمینم روح الله داداشی یک ذهن مخروبه دست هایی که از فرط نیاز اسمان را میشکافند و لبخندهاب بی مهابای تو تکرار میشود غم های هرروزه .... زخم ها میجوشند میشکافند خون پرده ی پنجره های اتاق میشود خون سرخ کف پوش اتاق است اه صدا خاموش میشود خونی در زخم ها...
  • خاک بر سرهای مدرن پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 12:11
    حالم بده از دیروز تا حالا تبم قطع نشده مدام موهومات تاریک و خونبار جلوی چشمم میبینم تصویر اینده ای کشنده ولم نمیکنه خبرایی که میشنوم حالم رو بدتر میکنه فکرشم نمیکردم کارمون یه روزی به اینجا برسه کار هممون هممون بدبخت شدیم خودومون اونقدر خاکستر ریختیم رو سرمون که شاید خدا هم تشخیصمون نده دلم میخواست اونقدر توان داشتم...
  • ...تدریجی یک..... شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 19:21
  • سر نوشته۱ پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 11:48
    دخترک کوچک بود خیلی کوچک تر از (ک) چسبیده به اخر اسمش قرار بود از عرض جاده ای دراز و بی انتها عبور کند. نمیدانست از کجا امده . چشمانش را که باز کرده بود یک دخترک کوچک را دیده بود که خیلی کوچک تر از (ک) اخر اسمش بود و جاده ای دراز در مقابلش قرار داشت که قرار بود عرض ان را طی کند تا به انتهای ان برسد. دخترک میرفت ....
  • بزرگتر از همه سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 10:50
    من سردم تو سردی دل نیمه جونه میسوزه میسازه دربو داغونه میلرزه حتی با چیک چیک اشکام مثل گنجشکی که زیر بارونه لبهامون لبخند عشقو کم داره دلگیرن روزامون لحظه غمباره دستاتو نذرم کن خیلی محتاجم پائیزم میریزم ......... من ابرم تو بارون این لحظه نابه این لحظه مخصوص ماه و مهتابه بیدارم یا این که میبینم خوابه کی نیلوفر سهم قلب...
  • مرگ ذوق سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 09:43
    وقتی اومد گفت ممکنه این رشته رو نیارن وقتی اون همه کتابای کلفت و سنگینو دیدم که ازشون سر در نمیارم و باید تا چند ماه دیگه کامل خونده باشم.... همیشه هر کاری خواستم بکنم کلی سنگ و قوطی و شیشه ریخته سر رام!!! چرا اینقد باید تو ذوق من بخوره ؟؟؟؟ ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
  • مزخرف ترین حالت ممکن دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 16:54
    واااااای الان میرم حسابی میخوابم به من بی خوابی نیومده اونم بعد سه شب اینقد خستم که نه میخوام به حرفای ناگهانیه پ استاد فک کنم که همون حرفای اولین پستم تو این وبلاگه نه به حرفای اونیکی استاد گرانقدر زودرنج خداییش اگه من بودم عمرا بیام به دانشجم بگم از حرفت ناراحت شدم کلا از این فیگورت متنفرم!!!
  • دکتر۱ شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 15:34
    همیشه وقتی با دکتر حرف میزنم حس خوبی بهم میده. پر از انرژیه . امیدوارم بتونم شاگردش بشم
  • world of lies دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 11:44
    صدای کارنیوال او راست رو میذارم روی والیم اخر میدونم چیزی که میخونه یه ذره با خود من جور در نمیاد اما صداش میچسبه به همه ی وجودم و روحمو میکشه تو خودش و من دیگه به هیچی فکر نمیکنم حتی به ترسم حتی به چیزایی که دیشب اتفاق افتاد دیگه به اون درسای تلمبار شده تفم نمیندازم اگه میتونستم پا میذاشتم روی این خوره های روحم که از...
  • ۲۲ شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 19:58
    امروز تولد بیست و دو سالگیم بود دیشب لی لی و استیو و بقیه اومدن برام جشن گرفتن و منم مهمونشون کردم ادم نباید از زندگی انتظار زیادی داشته باشه امروز دلم خواست که کاش اونروز اون سیلی رو محکم خوابونده بودم تو گوشت!
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 17:49
    این هم قولی که به پندار داده بودم: خانم خانم حق داری زلف معلق داری خانم بیا به پیشم خودم فرنگی میشم فرنگی و نسارا خانم بفرما بالا من دختر رئیسم من اینجا وای نمیسم کفش دورنگی میخوام چادر برقی میخوام! مرتیکه غروم ساق صد و سی سالشه ریش پریشونش پس شالشه یه زن داره دو زن داره بازم میگه من زن میخوام واسه ی پیدا کردن این...
  • you دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 17:21
    promise u will stay with me or u dont have to ask me u know u r all that i live for u know i die just to hold u stay and somehow i will show u that u r my night sky i will always be right behind u now i will always be right beside u.. به قول گوگوش اوانه سنس هم بعضی جاها تحریرهای قشنگی داره من این اهنگو تقدیم میکنم به...
  • continiuity چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 15:17
    they soon get tired of each other i really dont know why the reason that comes again and again i said it before for so many times some times i lose my certainty i didnt ask u to come to my life i wished for the moment but i lost my faith to u still i dont realize why u dont get off me....
  • اغاز۲ دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 15:16
    وقتی حال من بد باشه همه عالم و ادم میفهمن و اونقد سیریش میشن تا کفرمو دربیارن! اونوقت اونی که باید بفهمه نمیفهمه وقتی هزارتا ادا اطوار در میارم که شاید توجهشو جلب کنه بازم نمیفهمه اصلا شاید همون بهتر که نفهمه وقتی یه کاری میکنم هزارتا چشم بهم دوخته میشه کلی میان راجع بهش نظر میدن مثل همین امروز سر تمرین ولی حیف اونی...
  • گوش یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 17:32
    حالا من یه حرفی فوقشم زده باشم تو که نباید جدی بگیری این همه حرف زدم گوش نکردی حالا یه راست اینو شنیدی.. اینقد دلم تنگههههههههههههههههههه به یه اپیدمی رسیدم به اسم حالا بعدش چی میشه
  • جگر من دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 17:44
    با اجازه اهم وایییییییییییییییییی خدا امتحانمو دادم کلی خوب دادم حتی بهتر از اون که خیلی ادعاش میشدددد اخیش امشب عروسیمه..:)))) الهی جیگرتو اخه
  • call it whateverrr یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 15:04
    وایئ ی ی ی ی ی ی خدا قربونت برم من اخه مهربون جیگر.... ... خدایا من واسه ی همه چی واسه ی همه ی زندگیم واسه ی همه ی لحظه های خوبم واسه ی امروز..
  • بی نشونه چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 18:02
    خدا کنه خدا کنه که بباری روی همه ی فکرای بدی که این چند وقته کردم
  • دوران دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 14:11
    هدیه میگه اینا نشونه ی دیپرشنه فکر کنم راست میگه دیگه حوصله ندارم از اون وقتی که اومدیم از در حرم بیرون سلام اخرو دادیم از خیابون هتلمون واسه بار اخر به گنبد نگا کردیم و بعد تو اتوبوس سرمونو رو شونه ی هم گذاشتیمو بی صدا من سر شونه ی اونو و اون استین منو با اشکامون خیس کردیم ..اینجوری شدم از وقتی که دلم کلی واسش تنگ...
  • 116
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4