میخوای به من چی بگی
تو اون دلت چیه که نگاه های گنگ من توان ندارن سر از این غول بی شاخ و دم که نمیخواد تن لشش رو از زندگی من برداره در بیارم؟
چرا اخه؟
چرا
تو این وجود چیه؟
کجای کارم میلنگه؟
صاف نشستی
نگات که میکنم بر میگردی زل میزنی تو چشام
همین؟
چیکار کنم؟
قسمت بدم بهم میگی
من نمیدونم
به قران نمیدونم
اینقد این تن بدبختمو زجر دادم که اونم از دستم شاکیه
چیکار کنم دلت رضا بده
چیکار کنم بفهمی این حال داغونم کرده
اگه کورم
اگه کرم
تو چشمامو باز کن
کمکم کن
التماست میکنم
من واسه تو همه کار میکنم
میشینم جلوت اینقد زار میزنم تا کور شم
تا وقتی که رضایت بدی
از وقتی اومدی شدی همه چیز زندگیم
گفتم تا هرجا بشه میرم
اول و اخرش تویی
تو...
بعد این همه وقت
بعد این همه ماجرا
نمیخوام گریه کنم...
امروز سی و یکم خردادماه هشتاد ونه ساعت ۴ و بیست و سه دقیقه!
و.....
تمام شد..!!
به همین سرعت
دقیقا یک هفته ست نخوابیدم و از بیستو پنجم تا امروز هشتا امتحان دادم!
از فردا دوباره تدریس
تمرینای هندبالووووووووووو
اوهههههههههههههههه یه عالمه کار دارم
خدایا شکرت که توی همه ی این شبا و روزا پشتمو گرفتی و تنهام نذاشتی
توی همه ی این بی خوابی ها و سرگیجه ها...
روزای من تازه داره شروع میشه
الان با بچه ها میریم بیرون و بعدشم خواب
....
باید واسه فردا سرحال باشم
در ضمن ممنون از همه ی دوستای گلم که واسه موفقیتم دعا کردن
ان الله لا یغیرو ما بقوم حتی یغیرو ما به انفسهم..
وای صب که چشمامو تو اینه دیدم ترسیدم!
چه پفی کردن
چقدر خمار شدن!!
همه چی با هم قاطی شده
امتحان
مریضی
تی سی ای
گاهی اشک
خنده
درد
و..
یه لب خاموش!
دیشب حرفامو زدم
با اینکه تصمیم گرفتم دیگه این موضوعو فراموش کنم
ولی از اون مواقعی بود که کم تو زندگی من پیش میاد
که حق بدم به خودم که کسی رو سرزنش کنم!
من اذیتت نکردم
بی احترامی نکردم
شاید صدام بالا رفت
ولی ...
بهت گفتم که بدونی
نه به خاطر اینکه بخوای کاری واسم بکنی
تا توجیهت کنم من این وسط بوق نبودم
یه ادم
یه زندگی
یه دنیا ارزو!!
بار اخر بود
نمیخوام باهات بجنگم
نمیخوام این حرفارو تکرار کنم
......
......
من تنها نیستم
دیگه مثه اون موقعها ته دلم یه دفعه ای خالی نمیشه و نمی لرزم...
سرمو بالا میگرم
تکیه میدم به شونه های پهن مردونه ی قوی و سترگت
همین ارومم میکنه
همه ی وجودم
همه ی خنده هام که خودت میدونی..
همه ی عاشقانه هام مال توئه
اروم اروم پیدات کردم
مثه بقیه یهو نیومدی که زودم بری...
حتی حالا
بین همه ی این اتفاق های توی هم
داغ داغم
دوستت دارم
خدا