ستار

دیشب دلم بد جور گرفته بود ..عین بچه های سه ساله که بغض میکنند!! دلم تنگ شده بود 

... 

... 

... 

اسم من از یاد تو رفت 

ای انکه در اینه ای 

این چهره ی خسته منم 

فریاد من سکوت تو 

لب تو بازو بی صدا 

عروسکی به شکل من 

غریبه اما اشنا... 

داشتم تو اینه خودمو نگا میکردم....!!! 

فی فی بزرگ!

اینجا خبری نیست..!! 

نه دلمان تنگیده و فرقی هم نمیکند که دلی برایمان به تنگ است یا نه!!! 

دیشب همه ی دردهای دلمو سر شاگردام خالی کردم! اینقدر داد زدم که بعد که اومدم بیرون گلوم گرفته بود!!  حقشون بود..!!!:) 

اخیش... خیالم راحته

عوضی

من عوض میشم 

زندگیم عوض میشه 

اما تو چی؟ 

تو هنوز با اون چشمای سر گردون و خنده ی چندش ناکت....  

داشت باورم میشد 

داشت مجبورم میکرد باور کنم 

اما... 

در این مورد من عوض نمیشم...