خدای من تنهاست..........
هر وقت که پا کج گذاشتیم و یه بلایی سرخودمون اوردیم و کسی رو پیدا نکردیم که بندازیم گردنش
همیشه بودی که گردن بگیری گناه نکرده رو
چرا که ادما همیشه مدعیای دروغکیند...
ادعاهای پوچ ..بیخود ..الکی...
ادما روی سر بی ستونشون الکی معطلند..یه تلنگر کوچیک ..یه فوت تو..همه ی این سرو صداهارو خاموش میکنه..
سر هارو انداختیم پائین..توی هزارتوهایی که با دست های خودمون ساختیم و گیج مرگی هایی که هیچ وقت نتونستیم بشناسیم و فقط پشت گوش انداختیم از عجز درک محدودمون.. گم شدیم
همون کاری که با تو کردیم...وقتی نفهمیدیمت ..
وقتی کور بودیم و گفتیم خدایی نیست
وقتی یک دهم صبر تو را نداشتیم همان صبر تو وقتی که ما را در حین گناه میدیدی
.
و تو را انکار کردیم
گم شدیم توی ما ها و منها..
..
. تو چه بزرگی که همه ی اینها رو با گوشه ی چشم نازک کردنی فنا میکنی ..
تو میمانی..
.........
این چند روز که دوباره پر شدم از فکرهای ناخوداگاه ناارامم
سعی کردم به جواب برسم
برای بار هزارم
امیدم به کسی جز تو نیست که پرسشهایم را پاسخ بدهد
خدایا طبع ماها ناشکریه
بی چشم و روئیه
خیانته
من چشم هایی رو دیدم که که برای گناه له له میزدند..چشم از طعمه شان بر نمیداشتند..نگاه نکبت
من از صورت هایی وحشت کردم که غفلت سیاهشان کرده بود..
من و تو یی که هیچ جای این دنیا نیستیم
من و توئئ که لجن در برابر سیاهی گناهمان سفید است
اگر از خودمان فرار نکینم
اگر روئی که از تو بر گرداندیم را به او برنگردانیم....
ولا تکونو کا الذین نسوا الله فانساهم انفسهم....
دیشب سریال بسیار فاخر خون بها تموم شد! و بسیار واسه ی خودش ابروریزی کرد!
دلمان خوش بود کارگردانش مزد ابادیه و پولاد کیمیایی توش بازی میکنه که جدای کارگردانش پولاد هم ازش قبول بازی در همچین سریال ابکی بعید بود!!
فکر میکنم گربه ها هم دیگه میدونند که وقتی میخوان موش بگیرن اول باید همه راههای دررو رو درز بگیرن که بدونن موشه تو چنگشونه!(البته فک کنم استفاده از مثال گله ای بهتر باشه مثلا گله شغال که بزنه به گله گاو میش!!!مثلا!!) اونوقته که فقط تو سریالای ایرانی ممکنه که وقتی پلیس یه جا رو محاصره کرده ۲تا ماشین از در اسمون!! در میرن!!
یا مثلا چشم پولاد کیمیایی! پلان قبلی اندازه بادمجون باد کرده پلان بعدیش چشمش یه کم باز میشه بعد سکانس بعدش روی بادمجونم کم میکنه!!! پسره(پولاد) موها و ابروهاشو قهوه ای کرده بعد یاروهه بهش میگه با اون چشم و ابروی مشکیت!!
حیف اهنگ قشنگش که حمیدرضا صدری ساخته بود!(که من دوست میداشتیدم!)
مربی به اصطلاح بوکسشونم که معلومه خیلی کار کشتس با دو تا مشت که به سرش میخوره میره اوندنیا اونوقت برادر فائزه(زن پولاد) رو با چماق میافتن رو سرش فقط یه ذره خون میاد ازش!!!! و ...
درسته که یه نادونی ملتو این روزا گاو تصور کرده ولی مزد ابدی دیگه دست اونمردک رو هم از پشت بسته..اخرشم همون گله گاومیشا و شغالاست که خودم گفتم...
تب..لرز..
تب...لرز....
سرگیجه..چشمام سیاهی میره
با هزار زحمت و درسایی که هفته دیگه یه پدر درست و حسابی دیگه ازم در میاره میرم دکتر
ازمایش رو ازمایش
ولم کن دکتر نفهم هر بار من میام پیشت یه تشخیص جدید با یه ازمایش میبندی بهم
.
.
.
دخترک احمق نفهم زور میزنه تا یه رگ پیدا کنه..میزنه روی دست راستم
نیم ساعت گذشت میگه تا الان باید تموم شده باشه ولی یه ذره هم تکون نخورده...رگات سست شدن
سرمو در میاره سعی میکنه یه رگ از وسط دست راستم پیدا کنه میزنه ....رگ نمیده در میاره
دوباره میزنه وسط دست چپم...رگ نمیده در میاره
میزنه بغل شست دست راستم...درمیاره
مثل بید میلرزیدم
مامانم بغلم کرده بود
با هر زحمتی بود خودمو جمع کردم و سرمو بهش بخشیدم و زدم بیرون ..با دستای تیکه پاره..