دوشنبه ی قشنگ

بعضی وقتا اگه بعضی چیزا تکرار میشن شاید واسه اینه که اونچیزی که دفعه قبل باید میفهمیدی رو نفهمیدی.

همه چیز خیلی سریع داره میره جلو ولی اونچیزایی که من دنبالشم شاید...یه کم بیشتر وقت میخواد



شب سه شنبه بارمو بسته بودم..قولشم گرفته بودم..منتظر بودم..مردن همچین حس بدی هم نداشت! ولی

اومد گفت هنوز وقتش نرسیده..!!!


تجربه ی قشنگی بود

اروم بودم

خوشحال

به هیچی فکر نمیکردم..

اما

نشد:(


صبح وقتی دیدم هیچ اتفاقی نیافتاده فهمیدم قضیه چیه

یه نگاه به دور اتاقم انداختم

کم کم همه چی یادم افتاد

هرچی رو دیوار بود کنده بودم

لباسامو جمع کرده بودم

مدالو  ای دی کارتو عکسا و همه ی اون بخش خوبشو گذاشته بودم یه کنار..

.....................................................................................

هنوزم اتاق همون شکلیه


مثل خودم

خدایا

میخوام همه ی لحظه های عمرم را زندگی کنم.

کمکم کن!

Gonna let every thing go!

عجیب دلم میخواد برم مشهد 

زنگ زدم به خانوم دکتر گفتم با هواپیما سیصد تومن 

واسه سال تحویلم حرمیم 

میگه میخوای خودکشی کنی دم عیدی  با هواپیما 

میگم بیخیال بابا 

امام رضا خودش هوامونو داره 

اینقدرم دلبسته به این دنیا نباش 

ما که تو مملکتمون هزار جور شهید داریم فوقش میشیم شهید راه امام رضا!! 

... 

دلم برای استیوی لک زده 

یکی از اون شبایی که مامانم پیش استیوی بوده 

توی خواب و بیداری اومده شلوار بچه رو بکشه بالا 

یه دفعه صدای جیغ بچه میره هوا 

کاشف به عمل میاد که اون چیزی که مامانم داشته بالا میکشیده  

شلوار نبوده

پوست قسمت حساسش بوده..!!!