تب و لرز

اخرش همین سرماهه که حسش نمیکردم چنان خودی بهم نشون داد که پدرم دیشب تا حالا دراومده.. 

یه ساعت دیگه باید برم سر کلاس 

خدایا من با این حالم چه جوری برم اخه 

تنها دلخوشیم اینه که کلاس تموم میشه و تا دو ماه دیگه هم نمیرم سر کار و چشمم به قیافه شاگرد ها ! نمیافته... 

:((بیست و خورده ای ساعته که هیچی نتونستم بخورم)

نظرات 2 + ارسال نظر
پندار پارسا پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 13:47

فک کنم روحمون باهم در ارتباطه...

D:
هی دلم میخواد فحش بدم به روحتا!

پندار پارسا یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:28

بهتری!!؟!؟!

far better!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد